جدول جو
جدول جو

معنی تمل موس - جستجوی لغت در جدول جو

تمل موس
کنایه از: آدم تنبلی که از شدت تنبلی قدرت جابجایی پایین تنه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملموس
تصویر ملموس
لمس شده، بسوده
فرهنگ فارسی عمید
(تَلْ لُ مَنْ نَ)
قلعه ای به شام نزدیک معرهالنعمان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
لمس شده. به دست سوده شده. (از ناظم الاطباء). ببسائیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
وآنکه را بد ز پیل ملموسش
دست و پای سطبر پر بؤسش
گفت شکلش چنانکه مضبوط است
راست همچون عمود مخروط است.
سنائی.
، اکاف ملموس الاحناء، پالان خراشیده و کجی و بلند آن درست کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پالان درست کرده و کجی و بلندی آن تراشیده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملموس
تصویر ملموس
لمس شده و بدست سوده شده
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از دو توده خاکستری که در طرفین بطن سوم مغز قرار دارد و بخشی از دیواره جانبی حفره بطن سوم را تشکیل می دهد، نهنج (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملموس
تصویر ملموس
((مَ))
لمس شده، قابل لمس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملموس
تصویر ملموس
بسودنی
فرهنگ واژه فارسی سره
بسوده، قابل لمس، لمس کردنی
متضاد: غیرملموس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باسن برآمده، باسن بزرگ، نوعی بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
شیرین عسل
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از تنبل
فرهنگ گویش مازندرانی
ریاکار
فرهنگ گویش مازندرانی